سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که پى چاره‏هاى گونه‏گون تازد ، چاره‏جویى کار او را نسازد . [نهج البلاغه]
 
شنبه 89 مهر 3 , ساعت 11:23 صبح
 
تاریخ هر قدری را روزی به پای قدر دیگری انداخته است. آقای قدرتمند اما ما هیچ قدرتی نداریم و به پای هیچ قدرتی نخواهیم افتاد، ما فقط همچنان پیروزیم.
با اینکه چند شب و روز از بازی شهرداری و پرسپولیس و مصاحبه ی جنجالی هم زبان عزیزمان به قول آنها(شهریار) می گذرد، هنوز در حالت اغما و سردرگمی به سر میبریم.

هنوز هر روز بارها آن کنفرانس خبری وحشتناک را مورد تحلیل قرار میدهیم و هر بار بیشتر به عمق ضعف و ترس در مصاحبه ی یک طرفه ی آقای شهریار پی میبریم و خیلی چیزها هنوز برایمان غیر قابل هضم هست که فکر میکنم باید در درک آنها دست به دامن تحلیل گران حرفه ای فدراسیون فوتبال ایران شویم.

بگذریم:

یک مثل معروف می گوید "میخوام سر به تن اون فوتبال نباشه که به خاطر فقط و فقط حرفه ای بودنش، شان و حرمت زادگاه و زبان و عرق و بودنت رو بذاری زیر پا و هر کاری که دوست داری بکنی و بگی من حرفه ایم."

وای که اگر این "حرفه ای" زبان داشت، چه پرده هایی که از چهره ی بعضی ها بر نمیداشت و چه افشاگریها که ...!

بگذریم:

کمی از خودم و هم سنگرانم بگویم! آقای دائی بنده به اندازه ی تمام سن فوتبالی شما بهتر بگویم چند برابر سن فوتبال حرفه ای شما یک تماشگر حرفه ای بودم. سالها فقط تماشا کردم، تحلیل کردم، هوادار بودم، در استادیوم ها بودم، در کنار بازیکنان بزرگی چون علی دائی بودم، با اهالی فوتبال زندگی کردم.

به عشق فوتبال و فقط تماشای آن، تماشای بازیهای سوگولی هایم، باقریها و دائیها، مدرسه ها نرفتم، دانشگاه ها نرفتم، تنبیه ها شدم، فحشها شنیدم، سفرها رفتم، مردودها شدم، فرصتها از دست دادم، با رنگ عوض کردن پیراهن و جابه جائی بازیکنان و مربیان خوشحال و ناراحت شدم، با انتصاب هر فردی، سرمربی تیم ملی، سرمربی تیم محبوبم، رئیس فدراسیون، استرسها کشیدم و مهم تر از همه هیچ پولی دریافت نکردم و خسته هم نشدم.

پس بدان که من و ما حتی از خودتان هم بیشتر در شغلتان حرفه ای هستیم!

فقط با این تفاوت که ما نرخمان بالا نرفته و هیچ ادعایی نداشتیم، ما هیچ مدیر برنامه ای نداشتیم، ما فقط عاشق بودیم و عشق داشتیم و بس.

بگذریم:

آقای دائی! شما که میدانی، ولی نمیخواهی بدانی! اما من میدانم و مینویسم، بله من میدانم چرا در بازی پرسپولیس و سایپا به هنگام زدن ضربه ی پنالتی توسط علی دائی چه الفاظی نثار تو شد، و من دندان روی جگر گذاشتم! من که میدانم پس از باخت تیمت در مقابل عربستان در حضور ریاست محترم جمهوری، چه الطافی به تو شد، و من باز هم دندان روی جگر گذاشتم و باز هم بهتر بگویم، کسی نبود که محکوم یا محروم کند و به داد اسطوره برسد!

من که میدانم قضیه ی تو و علی پروین و هواداران پرسپولیس چه بود و چه هست! اما باز هم به عنوان هم زبان، تنها حامی بدون تریبون تو بودم و همواره حق را در دلم به تو دادم.

بگذریم :

چه شوقی در لحظه هایمان بود! چه غوغایی در بینمان بود! چه شعارهایی در سر می پروراندیم! مثل همیشه بی ادعا و کاملا بلا عوض ...!

قرار بود طوری دائی و باقری در یادگار امام تشویق شوند که در هیچ برهه ای از زمان،چنین چیزی ندیده باشند!

باز هم شمارش معکوس و این بار نه برای مسابقه، تنها برای تشویق لایق اسطوره های فوتبال آذربایجان. ما این کار را به خوبی انجام دادیم، ما توانستیم!

"دائی باقری توهلرین ایفتیخاری" همه چیز تمام شد.

بگذریم :

تاریخ هر قدری را روزی به پای قدر دیگری انداخته است. آقای قدرتمند اما ما هیچ قدرتی نداریم و به پای هیچ قدرتی نخواهیم افتاد، ما فقط همچنان پیروزیم.


لیست کل یادداشت های این وبلاگ